رمضان است. رمضان! ماه شروع تغییرهای بزرگ!
۴ سال پیش بود. سال ۱۳۹۴، اتفاقی رفتن من به خانه همزمان شد با بیمارستان رفتن بابا.
از قبل زنگ زده بودم به مادر که برایم پارچه چادری بگذارد کنار. گفتم بدون چادر دوخته برنمیگردم تهران!
گفت باید بیای اندازههات رو بگیرم. پدر توی بیمارستان منتظر بود دخترش رو ببینه و دختر توی خیاطی ایستاده بود تا اندازههاش رو بگیرن.
انتخاب چادر برای من با یک امتحان بزرگ شروع شد.
امتحان استیصال!
از کودکی خیلیها سعی کردند همین روسری هم سرم نباشد! عمه خانم که مینشست و برایم استدلال میکرد که قرآن اصلا توهمات پیامبر بوده! آقای مهندس میگفت که اصلا حجاب توی قرآن نیومده! اون یکی آقای مهندس میگفت که اصلا تو لباس آستین کوتاه بپوشی برای من فرقی نمیکنه! برادرم میگفت که توی آمریکا خیلی خوبه اصلا پایبندی به اسم ازدواج نیست و خیلی راحتن. هر وقت نخوان همدیگه رو راحت جدا میشن! کمال آزادی! همکلاسیام میگفت که تجربه نشون داده که خیلی وقتها زنها پوششون ناقص بوده و یا عریان بودن و بهشون نشده! و حجاب برای دوران جاهلیت مردمه و نه الآن.
اما هیچکدام از اینها باعث نمیشد که من حجاب را کنار بگذارم. چون علاوه بر اینکه استدلالهای ضعیفی بودند هیچکدام ربطی به دلیلی که من برای انتخاب حجاب داشتم نداشت. نه برای پیشگیری از بود و نه به خاطر احساسات آقایان. من حجاب را برای خودم انتخاب کردم. برای راحتی و آسایش خودم.
اما انتخاب چادر انگار دریچه بزرگتری به زندگیام گشود! ماه رمضان سال ۱۳۹۴ برای من با چادر شروع شد. در گرمای تابستان و زبان روزه. میتوانم بگویم کاملا زندگی مرا زیر و رو کرد. کاملا از من من دیگری ساخت. منی که خیلیها نفهمیدند چقدر تغییر کرده است.
البته تغییر باید همیشگی باشد. انسان خطا میکند و هر خطا نشاندهنده ضعفی است و هر ضعف باید حذف شود و جایش باید با یک حسن پر شود. هر جا که انسان متوقف شود و حس کند که تغییری نیاز ندارد نبودش بهتر از بودنش است.
و حالا باز هم رمضان است. رمضان! ماه شروع تغییرهای بزرگ!
تغییر امروز ما چه باید باشد؟!
درباره این سایت